امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

دنیای این روزای من

19-20-21 ماهگی

19 ماهگی شب چله ی امسال مامان یه ذوق دیگه داشت که با همه شب چله ها فرق داشت. لذت انجام دادن کاری برای تو و شاد کردنت و ثبت لحظه ها ، در تمام مناسبتها با من هست. برات تکه دوزی روی لباست کردم که شکل هندونه داشت و با مامانی مهربونت نشستیم تارت انار درست کردیم. رولت شیرینی هندوونه. تزیینات میوه... بخند مهربونم... عزیزت هم شب چله کیش بودن و وقتی برگشتن برای تو یه سوغاتی خوشگل آوردن که کلی ذوق کردی. رابطه تو ودلارام هم خیلی بامزه ست. با زبون فضایی خودت میگی دلارام رو بدین بغل من تا باهاش بازی کنم! اینم یه عکس از توی دهکده شاندیز که مامان فضاش رو خیلی دوست داره.          ...
15 اسفند 1392

وقتی تو توی 10 ماه و نیمگی راه میری!

  باید ذوق گذاشتن این عکسها رو اینطوری تشریح کنم و اعتراف کنم حس بچه ای رو دارم که کارنامه با معدل بیست اش رو داره میبره خونه تا مامانش ببینه! اصلن باورم نمیشه اینقدر ناکهانی راه افتادی. فکر میکردم راه رفتن بچه ها اینطوریه که روز اول دو سه قدم برمیدارن و می افتن ، بعد 5 یا 6 قدم و ... هی به ترتیب و روز به روز زیاد میشه. ولی تو دیروز که از خواب بلند شدی و داشتی با آهنگ خاله ستاره خودت رو تکون میدادی کنار مبل ،یهو ازون ور حال دویدی و خودت رو پرت کردی تو بغل من این ور حال!اونم حال بلند ما که طولش 10 متره ! یعنی یه بیست قدمی فکر کنم رفتی! ماجرا ازینجا شروع شد که دو شب پیش رهام و خاله نرگس و عمو صاذق اومدن خونه ما و رهام که بیست روز ...
15 فروردين 1392

عید و 10 ماهگی

تو بهاری ، نه بهاران از توست از تو میگیرد وام ، هر بهار اینهمه زیبایی را... عیدت مبارک نازنینم. کلی عکس و حرف در ادامه مطلب امیر علی من ، اولین بار هست که شکوفه های بهاری رو میبینی و من بعد از بیست و شش سال اولین بار هست که شکوفه ی بهاری ای به این زیبایی و خوش عطری میبینم. تو عطر مستدام زندگی منی ، حتی اگر فصل ، فصل بهار نباشد. قربون تیپ های عیدت: کلی عیدی های خوب گرفتی که همه رو تو آلبومت نوشتم مامانی. کلی هم جاهای خوب رفتیم با کالسکه:     ****** بازی: اما بازیهای تو توی 9-12 ماهگی همراه با کتاب اینا باید میبود:   اما چه کنم که عشق تو آشپزخونه و کلبینتها و سر درآوردن از م...
10 فروردين 1392

15بهمن تا 15 اسفند- 9 ماهگی

بوی عید میاد امیرعلی من ، بوی عید. نفس بکش ، تو هم میفهمی مامانی؟ همیشه هدیه دادن رو از هدیه گرفتن بیشتر دوست داشتم. ذوقی که از قبل برای تهیه یک هدیه دارم بی شباهت به ذوقی که امسال برای اومدن عید دارم نیست. همه چی با گذشته فرق کرده. امسال تمام تلاش من برای هدیه دادن هست ، هدیه عشق و لبخند به تو. چیزهای جدیدی هست تو زندگی که باید بهشون فکر کنیم. من و بابا. لباس عیدت. اسکناس های لای قرآن که میخوام هر سال به نامت بنویسم. عکس هفت سین . . . باید بیشتر فکر کنم مامانی ، مهلت میخوام. خب بریم عکس های ماهی که گذشت رو ببینیم. همچنان می ایستی و من منتظر اولین قدم های مستقل توام. قدم های بی مبل ، بی کابینت ، بی تکیه گاه... کلی ع...
15 اسفند 1391

15 دی تا 15 بهمن - تاتی تاتی ...

  اونایی که چندتا بچه بزرگ کردند میدونند چقدر لذت بخشه اولین موفقیت های زندگی نی نی ات رو ببینی. من برای هر مرحله جدید زندگیت پر از ذوق و شوقم. اونایی که چند تا نی نی بزرگ کردند بهم میگن اینقدر برای راه رفتنش ذوق نداشته باش ، شروع به راه رفتن که بکنه بیچاره ای. همش باید دنبالش بدویی. همش دیگه تو دردسری... ولی خب اسمم رو گذاشتند "مادر" که دیگه به خودم ، به راحتی هام و به خودخواهی هام فکر نکنم. نمیتونم بخاطر اینکه خودم در آسایش باشم از بالیدن تو چشم بپوشم. وقتی تو کتابها میخونم با گذاشتن چند تا اسباب بازی به فاصله های مختلف روی یک مبل بلند ، به راه رفتن کودکتان کمک کنید ، دیگه به این فکر نمیکنم که راحتی خودم را میخوام یا شکوفا شدن تو ...
15 بهمن 1391

15 آذر تا 15 دی - 7ماهگی

  به جمع فرنی خورها خوش اومدی مامانی این ماه قدم به 7 ماهگی گذاشتی و مامان بزرگی برات حریره بادوم درست کرد و تو کلی دوست داشتی:   بعد ازون میزاشتمت تو رینگ بوکس جدیدت و سفره پهن میکردم و تو به طور مستقل فرنی ات رو میخوردی و ته ظرف هم لیس میزدی ! پس این غذای من چی شد مامان! به به مامانی ، با زهم هست؟! از اتفاقات دیگه تو این ماه جوونه زدن اولین دندونهات قبل از 7 ماهگی بود . مامانی یه روز اتفاقی که بهت فرنی میداد ، تقه ی قاشق به دندونت رو شنید و فهمید شما داری بزرگ میشی :   به جای یکی ، دو تا باهم درومده و خداروشکر بدخلق نشدی. مامان قول میده بعد از امتحاناش برات یه جشن دندونی خوب بگیره . ...
15 دی 1391
1